پرندهای که ستاره شد
نوشتن برای تو کار جدیدی نیست. قبلا هم خیلی این کار رو کردم و همیشه یه جا دیگه پیش خودم نگه داشتم. دلتنگم ولی حتی گفتن این حرفا حالمو خوب نمیکنه چون خودت باید بودی میخوندی. نوشتنش فقط چیزیه برای بعدا که برگردم و راحتتر اشک بریزم.
هزار حرف توی سرم هست... از درد دلها، از شادی ها، از خیالاتی که قرار نیست هرگز به حقیقت بپیوندن.
برای تو نوشتن نباید سخت باشه ولی هست.
بذار اینطوری بگم... صدای حرف هایی که باهام نزدی تو گوشمه... صدای خنده هایی که باهم نکردیم. برقی که روی موهای تیره و خرد روی پیشونیت هست همش تو چشمام منعکس میشه. انگار که تار به تار همهشون هنوز همونجان. من همهی اینا رو به چه وضوحی توی سرم دارم و تو هرگز نخواهی بود که بهشون واقعیت ببخشی.
پرندهی کوچیک، حرفامو خیلی بد گفتم ولی باید بدونی که نمیتونم انتخاب کنم از کجا و چطوری برات بگم.
من دلم تنگه چون ندیدمت... همه حرفا حرف یه دونه بودن توه...و دلم تنگه چون دلتنگترین قلب در کنارم میتپه و کاش میدونستی که حالش چه حالیه. که اگه بودی... آخ اگه بودی.
- ۹۹/۰۷/۱۴